نمیدانم چگونه بگویم ، دیر زمانی است که گم شده ایم
شاید باید به گذشته های بسیار دور سفر کنیم نمیدانم از زمان کدام پادشاه و یا بعد تسلیم شدنمان در برابر اعراب بود ، که گم شدیم
شاید انموقعی که اسکندر سرزمین مان را به آتش کشید یا چنگیز و تیمور ویران کردند وکشتند گم شدیم
شاید از همان روزی گم شدیم که نمیدانستیم قهرمان ملی مان کوروش است یا حسین
و شاید همان روزی گم شدیم که قاجار سرزمینمان را به ثمن بخس فروختند و عهدنامه هاشون را تا به امروز در دلهایمان نگه داشتیم
شاید بعد از آنکه نفهمیدیم چه کسی و یا کسانی برایمان تصمیم میگیرند گم شدیم
شاید گم شدیم درمیان بریتانیا ، آمریکا ، انگلیس و شوروی
شاید وقتی که صبح درود بر مصدق گفتیم و عصر درود بر شاه گفتیم گم شدیم
شاید آنروزی که برای آزادی ، مرگ را فریاد کشیدیم و روحانیون تسخیرمان کردند گم شدیم
شاید وقتی دانشگاه مان مکان برقراری نماز و سخنرانی شد گم شدیم
شاید آنموقع که اسلحه به دستمان دادند و فریاد این لشکر صاحب …… سر دادند گم شدیم
شاید وقتی بر روی دست انمان رنگ پاشدید و حجاب اجباری بر سر دخترانمان کشیدند گم شدیم
شاید روزی که تعلیمات دینی جز اصلی درسهایمان شدو ضریب 3 در کنکور شد گم شدیم
شاید وقتی انتخابات مکان دعواهایمان شد گم شدیم
شاید وقتی رسیدیم به شرایط حساس کنونی گم شدیم
شاید وقتی چین شد گل سرسبد بازارمان گم شدیم
شاید وقتی انرژی هسته ای کشف شد و ما هم خواستیم که آن را داشته باشیم گم شدیم
شاید روزی که خودمان را فراموش کردیم و مدیریت جهانی را خواستیم گم شدیم
شاید هم از روز اول گم شده بودیم …………………….
Filed under: نقد روز | Tagged: چنگیز، گم شده، تیمور، دانشگاه | Leave a comment »