دیروز بعد ظهر در ورزشگاه آزادی دیدار مابین تیم های پرسپولیس و داماش تحت تاثیر شعارهای تماشاگران نیمه کاره تعطیل شد ……….
فحاشی و شلوغ کردن ، پدیده ای که این روزها در تمام عرصه های اجتماعی میتوان مشاهده نمود و به جرات میتوان بیان کرد که دیگر کسی نمیتواند بگوید نشنیده یا نظاره گر و یا بیان کننده آن نبوده باشد
ورزشگاه پر است از فریادهای اینچینی که هیچ کس درامان نیست حتی اگر علی پروین ، علی دائی ویا امیر قلعه نوعی هم باشی فرقی ندارد …..
از ورزشگاه که بیرون میزنی و پشت فرمان می نشینی با کوچکترین خطا و یا اشتباه ..
از پنجره اتومبیل پشتی و یا کناری فردی سر به بیرون می آورد و ابتدا با چند بوق دهشت آور مطلعت میکند و سپس چندین جمله آبدار نصیبت میگردد ..
وارد کارگاه میشوی برای سر کشیدی در محوطه قدم میزنم ، نفرات مشغول به کار در روزمره ترین حرفها با هم الفاظ آنچنانی به کار میبرند و…
مدیر هم در همین لحظه وارد میشود و او هم برای پیشبرد کار تنها چاره را بیان الفاظ و کلمات رکیک میداند ……………..
خسته به خانه میرسم .. تلویزیون روشن است و بچه ها در حال خندیدن هستند نگاهی به صفحه تلویزیون میکنم ، پدر سوخته … ابللللله ……… باز هم کلمات رکیک …….
کامپیوتر را روشن میکنم به امید آنکه لحظاتی صفحاتی را باز کنم و خبرهایی را بنگرم.
وارد شدن به دنیای مجازی …
سایت با هزار بدبختی و با کلمات رکیک در دل ……….. باز می شود …… (بالاخره من هم کلمات … استفاده کردم)
لینک اول را که باز میکنم جز پر بحث ترین لینکها است با اشتیاق نوشته ها را میخوانم … نظرات …… وای یک لحظه صبر میکنم از صفحه دور میشوم یعنی اینجا هم و تازه اینهمه کلمات رکیک …………..
خسته و کوفته بر تخت دراز میکشم …………….. از خواب میپرم ، خواب دیده بودم با مدیرم بحث میکردم و با او کلی کلمات ………….
نگاهی به موبایلم میاندازم برام یک اس ام اس اومده بازش میکنم یک روز ……… کلمات رکیک ………
بالش را کمی جابجا میکنم و بر خودم لعنت میفرستم و …………….
Filed under: نقد روز | Tagged: کلمات رکیک، کارگاه، پرسپولیس، ابله، اتومبیل، تلویزیون، داماش |
پاسخی بگذارید